بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 65
کل بازدید : 54226
کل یادداشتها ها : 109
مجموعه آثار امام به منزله کلمات طیبهای هستند که در هر زمانی از نو به بار مینشیند و ثمر میدهد. در سیره بزرگان عرفان، نگارش نامههای عرفانی خطاب به افراد معین (به صورت ابتدایی و یا در پی درخواست مرید)، سنت حسنهای است که پرتو نهایی از بحر نورانیت وجود آنان را ظاهر مینماید. امام نیز در ایام عمر پر برکت خود نامه هایی عرفانی خطاب به خانواده و دوستانشان داشته اند. از تدبر در نامههای عرفانی ایشان میتوان به ویژگیها و محورهایی در عرفان نظری و عملی ایشان دست یافت یافت ازجمله فطرتگرایی، تفکیکناپذیری عرفان و قرآن و سنت، شریعتگرایی، جامعهنگری، خانوادهگرایی، اصالت و تقدم مبارزه با انانیت و اصالت و تقدم رعایت اخلاص بر امور دیگر. یکی از این نامه ها، نامه ای است که امام در روز 7 تیرماه سال 1314خطاب به آقای میرزا جواد همدانی (حجت) نوشته اند. ترجمه این نامه بسیار ارزشمند اخلاقی-عرفانی که اصل آن به زبان عربی است، در ادامه آورده شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا؛ پاک تویى و سپاس مىگویمت، اى که آرزوى عارفین به قله کمال احدیتش نرسد، و اندیشه پویندگان از وصول به کبریاى مقدسش کوتاه. عظمتت والاتر از آنکه براى ورود به آن راهى یابد، و اسمائت مبرا از آنکه به دام پندار متفکرین آید. توراست احدیت ذاتى در مقام حضرت جمعى و غیبى، و از آنِ توست واحدیت فردى در تجلیّات اسمائى و اعیانى. پرستیده تویى در حالى که خود مىپرستى، و پسندیده تویى به هنگامى که مىپسندى. خداوندا؛ تو را سپاس مىگوییم با زبانهاى ذاتىات که در عین جمع و وجود است براى نعمتهایت که جلوهگر در آینههاى غیب و شهود است؛ اى که پیدایى هنگامى که پنهانى و نهانى چون هویدا. یارىمان کن و پناهمان ده از شرّ وسوسه شیطان، آن راهزن طریق انسانى و راهبر دوستان خویش به درههاى ژرف طبیعت ظلمانى، ما را به راه راست هدایت فرما که برزخیت کبرى و مقام جمع اسماى حسناست. خدایا؛ درود بىپایان فرست بر مبدأ و غایت ظهور و صورت و ماده اصل نور (که هیولاى اولى است) و هم او برزخ کبراست چنانچه [دَنى] نزدیک شد پس تعینات را رها کرد [فَتَدلّى] و خرامید [فکانَ قابَ قَوسَیْنِ] پس در جایگاه یک کمان کامل با دو قوس وجود و تکمیل دایره غیب وشهود قرار گرفت [أو أدْنى] یا نزدیکتر از آنکه همان مقام عماء است، بلکه در آن جایگاه هیچ مقامى نیست ـ بنابر اصح نظریات ـ (عنقا شکار کس نشود دام باز گیر). و خدایا؛ درود فرست بر آل او که ظهور الهى را گشایشگر و نور الهى را نمایانگرند بلکه نورٌ على نور هم ایشانند، ریشه و شاخه درخت مبارکه زیتون و سدرةالمنتهى [درختى در بالاترین مکان بهشت] هم اوست و هم او جنس و فصل کوْن جامع و حقیقت کلیه است. مخصوصاً درود بر آن کسى که ولایت محمدیه را به نهایت رسانده، فیضهاى احمدى را پذیرفته (قبض کرده)، با وصف ربوبیت الهى پدیدار شود چنانچه پدرانش با عبودیت آشکار شدند، چرا که عبودیت حقیقتى است که کُنه آن ربوبیت است. آنکه خدا را در مُلک و ملکوت جانشین و ائمه کجاوه جبروت را پیشوا، احدیت اسماء الهى را جامع و تجلیات اول و آخر را مظهر است، حجت غائب منتظر نتیجه پیشینیان و گذشتگان ـ ارواح ما به فدایش و خداوندمان از یارانش قرار دهد ـ پروردگارا! دشمنان ایشان را لعنت کن که راهزن طریق هدایتند و راهبر امتها به گمراهى و حیرتند. و بعد، آدمى را از دیگر موجودات به واسطه یک لطیفه ربانى و فطرت الهى متمایز کردهاند، فطرتى خدایى که آدمیان را بر آن طینت آفرید. و این فطرت ـ به وجهى ـ همان امانتى است که در کتاب عزیز الهى مورد اشاره شده انّا عَرَضْنَا الْامَانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الارْضِ وَالجِبالِ فَابَیْنَ أنْ یَحْمِلْنَها وَ اشْفَقْنَ مِنْها و حَمَلَها الإِنْسانُ ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند و انسان آن را بر دوش گرفت. و این فطرت همان فطرت توحید خدا در مقامات سه گانه [ذات و صفات و افعال] بلکه فطرت رها کردن همه تعینات و ارجاع همه چیز به او و اسقاط همه اضافات حتى اضافات اسمائى است و فانى کردن همه چیز است نزد او، و هر که به این منزلت نرسد از فطرت خدا خارج شده و در امانت پروردگار خیانت کرده و نسبت به مقام انسانیت و ربوبیت جاهل و به نفس خویش و حضرت حق ستم کرده است. و نزد اهل دل از سابقین نیک سرشت آشکار است که نیل به چنین جایگاه والا و مرتبه بلندى ممکن نیست مگر با ریاضتهاى روحى و عقلى و با اندیشههاى مقدس قلبى پس از آنکه جان آدمى از پلیدیهاى عالم طبیعت پاک و پاکیزه شود ـ چرا که این مقامى است که لا یَمَسُّهُ الَّا الْمُطَهَّروُن جز پاکان را به آن دسترسى نیست ـ و نیل به این مقصود حاصل نشود جز آنکه آدمى همت در کسب معارف الهى بگمارد و نظر در آیات و اسماء ربوبى منحصر کند به دنبال آنکه انسان شرعى شد بعد از آنکه انسان بشرى بلکه طبیعى بود. پس اى نفس تابعِ هوا که بر خاکدان زمین جاودانه گرفتارى، از خانه تاریک حیرتانگیز هیولانى بیرون آى، و به سوى «الله» که مقام جمع است و رسولش که مظهر احدیت جمع است هجرت کن تا مرگ به تأیید خداى متعال تو را دریابد و پاداش تو بر خدا واقع شود که این همانا رستگارى عظیم و بهشت لقاء ذاتى است که نه چشمى را بر آن نظر افتاده و نه گوشى از آن خبر شنیده و نه بر قلب بشرى خطور کرده است [فوق ادراک بشرى است]. اى نفس؛ بدان که تو از مقام جامعیت اسماء و برزخیت کبرا ظهور کردهاى و در این دیارْ غریبهاى و چارهاى جز بازگشت به وطن ندارى، پس وطن خویش محبوب دار که این دوستى از ایمان است چنانکه سید انس و جن فرموده. بپرهیز و بر حذر باش ـ خداوند متعال در اولى و اخرى یارت باد ـ از اینکه همت خویش صرف به دست آوردن لذات شهوات حیوانى کنى که این شأن چهارپایان است، یا به چیرگى بر نزدیکان و همانندان بپردازى ـ اگرچه غلبه در علوم و معارف باشد ـ که این منزلت درندگان است، یا همّ خویش به ریاستهاى ظاهرى دنیا صرف کرده تدبیر و اندیشه را بر آن بگمارى که مقام شیاطین است؛ بلکه حتى پوسته و ظاهر عبادات را نیز منظر نظر قرار نده، و نه اخلاق معتدل یا نیکو را، و نه فلسفه کلیه یا مفاهیم مبهم را، و نه شیوایى گفتار ارباب تصوف و عرفان ظاهرى و نظم کلام ایشان را، و نه غرش رعد اهل خرقه و آذرخش ایشان [که ادعاى رگبار معارف دارد] هیچ کدام را در برابر چشمانت قرار نده، که همه آنها حجابى است اندر حجاب و ظلماتى است انباشته بر هم و صِرف کوشش در آنها مرگ و هلاکت است و چنین کارى زیان آشکار و محرومیت ابدى و ظلمتى است بىپایان. بلکه همت تو باید در همه حرکات و سکنات و اندیشه و فکرت در توجه به خداوند متعال و ملکوت او باشد، چرا که به سوى خداى متعال مسافرى و ممکن نیست در این سفر با قدم نفْس راه پیمودن، پس چارهاى نیست جز آنکه با قدم خدا و رسول سفر کنى که مهاجرت از سراى نفس با گامهاى آن نتوان. پس تا هنگامى که با قدم نفس ره مىسپارى، هنوز از دیار نفس خارج نشده و به سفر نپرداختهاى، در حالى که مىدانى که مسافرى غریبى. و این وصیتى است به نفْس سنگدل تاریک بیکاره خویش و وصیتى است به دوست موفقم صاحب خِردى با بینشى درخشان در علوم ظاهرى و باطنى و نظرى دقیق در معارف الهى، دانشمند خردمندِ نکته سنج روحانى «آقا میرزا جواد همدانى» که خداوندش به نهایت آمال برساند. من، به جان دوست قسم با آنکه از اهل علم و طلاب آن نیستم، از مهمات اصول فلسفه متعالیه الهى هر آنچه نزد خویش داشتم و بعضى از آنچه از اساتید بزرگوار ـ خداوند سایه ایشان را مستدام گرداند ـ و کتب ارباب معرفت و صاحبدلان ـ رضوان الله علیهم ـ فرا گرفته بودم بر وى عرضه کردم، و او به حمد خداوند متعال به مرتبه علم و عرفان رسیده، مسلک عقل و ایمان را پیمود، در حالى که خود نیز ـ سلّمه الله ـ داراى قریحه و سرّى لطیف و قلبى پاک و طینت سلیم و فکرى نیکوست که لباس علم و راستى بر تن کرده، و توکل همه بر خداست در مبدأ و معاد. و اکیداً وصیت مىکنم او را به آنچه اعاظم حکمت و اساتید بزرگوار اهل معرفت، ما را به آن وصیت کردهاند که نسبت به عرضه اسرار این معارف بر غیر اهلش ـ منکران و بىتدبیران و آنان که از راه حق و انصاف گم گشتهاند ـ کاملًا بخل بورزد، که آن کوته نظران، ذوقى تار و عقلى کدر دارند و علم و حکمت جز جهالت و گمراهى بر ایشان نیفزاید و معارف حقه جز زیان و حیرت نیاندوزد که خداوند عالى مرتبه فرموده: و نُنَزّلُ مِنَ الْقرآنِ ما هو شِفَاءٌ و رَحْمةٌ ... وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمیِنَ الّا خَسَاراً ما از قرآن آنچه را رحمت و شفاى مؤمنین است فرو فرستادیم و بر ستمگران جز زیان نیفزاید. بپرهیز و بر حذر باش ـ اى برادر روحانى و دوست عقلانى ـ از این اشباح مدعى تمدن و تجدد که آنان ستورى رمیده و گرگهایى درنده و شیاطینى انسان نما هستند که از حیوان گمراهتر و از شیطان پست ترند، و قسم به جان حقیقت که میان آنان و تمدن آنچنان فاصله دورى است که اگر به شرق روند تمدن به غرب گریزد و چون به غرب روى آورند تمدن به شرق برود، و همانند تو که از شیر مىگریزى تمدن از ایشان در فرار است، که ضرر ایشان بر بنى آدم از آدمخوارگان بیش است. و درخواست و وصیتم را تکرار مىکنم که مرا نزد خداى بلند مرتبه خویش به نیکى یاد کنى رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ پروردگارا در دنیا به ما حسنه و در آخرت حسنه عطایمان کن و از عذاب آتش نگاهمان دار، و ما را از آمد و شد با فرومایگان شرور برکنار دار به حق محمد و آله الأطهار ـ صلوات الله علیهم. این وصیت را بنده نافرمان گنهکار، سید روح الله فرزند سید مصطفى خمینى ـ خداوند متعال هر دو را بیامرزد و به آنان و برادران مؤمن پاداش خیر دهد ـ در صبح روز شنبه، سه روز به آخر ربیع المولود سال یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار بعد از هجرت مقدس نبوى ـ صلى الله علیه و آله ـ تحریر کرد. صحیفه امام، ج1، ص: 7-12